بندباز

ساخت وبلاگ
ما دشمنان خونی ... نادونی چیز عجیب و غریبی نیست اما تاثیرات خیلی عجیب و غریبی داره! یکی - دو ماهی بود که از صدای راه رفتن مستاجر طبقه ی بالایی عاجز شده بودیم. صدای قدم هاش بدجوری روی مخ بود. انگاری با زانوهاش راه می رف بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 184 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 22:18

گفت: " بفرما! اینم یه چای دبش بال مگسی!!"گفتم: " دستت درست!"نگاهی به لیوان ها و چای خوشرنگ تویشان انداختم. چند پره از خرده چای های ریز بالا آمده بود و روی سطح چای داغ با بخار می چرخید.گفتم: " آهان! وا بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 177 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 22:18

- : " بعید می دونم سیاست کاری تون تا این اندازه صداقت رو تاب بیاره که موقع قرارداد بستن با مشتری بهش کاملا واضح بگید اگر زمانی تصمیم به فسخ قرادادش گرفت، چه اتفاقی برای پولش میوفته!"اینها تقریبا اخرین بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 232 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 22:18

صبحانه در تنهاییسلام جانامروز صبح، یک بچه کارتونک خیلی کوچک را کشتم! داشتم خمیر لای بربری ها را برای گنجشک ها ریز ریز می کردم که سر و کله اش توی سفره پیدا شد. قد یک نقطه بود با چند تایی دست و پای نامرئی که تند تند دا بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 203 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 22:18

مکث باورش نمی شد که دارد این کلمات را می شنود.- " خب... ما جدا شدیم...".+ " داری شوخی می کنی!! با چهار تا بچه جدا شدید؟!... مگه می شه؟!... شوخی خیلی بدیه!!".- " نه... جدی می گم... یه سال و نیمه که جدا شد بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 141 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 22:18

ورود خانم ها / آقایان ممنوع بعد از مدت ها فاصله از کتابخوانی، خصوصا کتاب های ایرانی، به طور تصادفی با یک نویسنده ی جوان و بسیار خوب ِ ایرانی آشنا شدم. آرش عباسی در دو نمایشنامه ی این کتاب ِجمع و جور، فضای سیاسی و اجتماعی ایران بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 223 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 22:18

1984 چند روز پیش، پستی را در وبلاگ پرچنان خواندم. عنوان این پست درختکاری و کرونا ست. پیشنهاد می کنم پیش از خواندن این پست، سری به پرچنان بزنید و دقت نظر نویسنده اش را در خصوص اتفاقات اخیر ببینید. خلاصه خو بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 142 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 22:18

خبر ِخوب! اولین سالی ست که سبزه ی عید را با دست های خودم و برای خانه ی خودم سبز می کنم. از وقتی که جوانه هایش رخ نشان داده اند، هر روز صبح، اولین کارم سلام کردن به آنهاست. قربان صدقه ی قد و بالایشان می روم و د بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 159 تاريخ : جمعه 23 اسفند 1398 ساعت: 22:18

از ویژه گی های زندگی با یک نویسنده که مدام در حال یادداشت برداری از لحظه به لحظه ی زندگی و محیط اطرافش است، کافی ست به یک مورد اشاره کرد: صحنه داخلی - آشپزخانه - در حال رنده کردن کلم قرمز! ( آخه یکی ن بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 184 تاريخ : دوشنبه 23 دی 1398 ساعت: 22:11

تمام شماهایی که دلتان لک زده است برای جنگ! با شماهایی هستم که تک تک سلول های بدنتان له له می زند برای کشتن؛ لطفا بیایید و جلو بیافتید! این شما و این میدان. بفرمایید! بروید بکشید و کشته شوید! اما لطفا بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 208 تاريخ : دوشنبه 23 دی 1398 ساعت: 22:11

به خودم قول داده بودم که دیگر خبرها را دنبال نکنم. حتی دیشب قبل از خواب، گوشی ام را جایی دور از خودم گذاشتم که مثل سابق صبح بعد از بیدار شدن، ناخودآگاه نروم پی ِاخبار! همان دیشب فهمیدم که به اندازه ی بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 225 تاريخ : دوشنبه 23 دی 1398 ساعت: 22:11

آخرین باری که آرزوی مرگ کردم را به یاد می آورم. وقتی بود که یک نابینا می خواست از پلی فلزی و بی حفاظ بر روی جوی آبی عریض رد بشود و چون با عصای سفیدش به هیچ نشانه ای نرسیده بود با شنیدن صدای پایم، از م بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 165 تاريخ : دوشنبه 23 دی 1398 ساعت: 22:11

دوربین زن میانسال محجبه ای را توی چادر مشکی نشان می دهد که با لبخند منتظر است نوبتش برسد. آمده است برای نام نویسی انتخابات مجلس. خبرنگار از او می خواهد شماره اش را نشان بدهد و می پرسد از چه ساعتی توی بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 210 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 6:30

 "حاج آقا وقتی خون می بینم آروم می شم!"این جمله ایست که قاتل رو به روانپزشک برنامه می گوید. برنامه ای ست که مثلا قصد دارد دلایل جرم و بزهکاری را در جامعه ریشه یابی کند و به دنبال راه حل و هشدار دادن ب بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 203 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 6:30

-: " جانی! من دیشب خواب چی می دیدم؟!"خنده اش می گیرد: " تو خواب می دیدی، از من می پرسی؟! "-: " یادم نیست چه خوابی بود. هر چی بود، خوب کردی بیدارم کردی. داشتم اذیت می شدم...".چندین شب است که مرتب دارم بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 211 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 6:30

نیمرو! ناهار ظهر است. تنهایی توی خانه، رو به روی تلویزیون نشسته ام. به صبح فکر می کنم که رفته بودم نان بخرم. باران نم نم می زد. هوا اما سرد و سنگین بود. نفس که می کشیدم احساس می کردم تکه های دوده را د بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 148 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 6:30

" واقعا مزخرف بود!! هر اثری بالاخره باید برای خودش یه فرمی داشته باشه. این هیچی نداشت. اجراها داغون، صحنه داغون... همه چی پخش و پلا... ". این را آقای حاتمی گفت. از شدت تاکیدش روی کلمه ی مزخرف، یاد ِتق بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 195 تاريخ : پنجشنبه 5 دی 1398 ساعت: 6:30

خوابم می آید. با اینکه ساعت های زیادی را خوابیده ام اما باز هم تمام تنم به زبان بی زبانی مرا به خوابی عمیق تر فرا می خواند.

حال سربازی را دارم که همزمان در چند جبهه مجبور به جنگیدن است. با خودش، با عزیزانش، با خانه اش، با شهرش، با وطنش... با آدم های وطنش... جنگی نابرابر... جنگی که گویی پایانی برایش متصور نیست.

خوابم می آید. تنها خواب است که آدمی را نجات می دهد. آن منجی موعود! چه شیرین تو را در برمی گیرد و از بند یاس و دلسردی آزاد می کند.

بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 192 تاريخ : شنبه 31 فروردين 1398 ساعت: 5:38

عطر: داستان یک آدمکشزن ِماهی فروشی در پشت میز کارش که پوشیده از ماهی های سرزده و گندیده و متعفن است، وضع حمل می کند. نوزاد همچون تکه گوشتی از لای پای مادر سر می خورد و قاطی آشغال ماهی ها می شود. زن پس بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 210 تاريخ : شنبه 31 فروردين 1398 ساعت: 5:38

برایش نوشت: من مثل تو خوب حرف نمی زنم... بلد نیستم کلمه ها را ریسه کنم پشت هم... یا بوسه هایم را با خطی مسیرت خانه ات، برسانم پشت در....می بیند خوب نشده. جمله ها را خط می زند. دوباره می نویسد: شب ها، بندباز...
ما را در سایت بندباز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dbandbazo بازدید : 149 تاريخ : شنبه 31 فروردين 1398 ساعت: 5:38